کد مطلب:152214 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:165

توجه امام حسین به سید نورالدین نهاوندی
مرحوم حاج سید نورالدین نهاوندی از تجار معروف و متدین اراك بوده است. وی اگر چه سواد نداشته است، لكن بسیار با ایمان و خوش عقیده و صادق بوده است و مردم اراك به او عقیده داشته اند و كراماتی نیز به او منسوب است. عالم جلیل القدر حضرت حجة الاسلام جناب آقا علی میر یحیی این قضیه را از آن سید بزرگوار نقل


كرده اند:

سید نورالدین گفت: قبل از اینكه متأهل شوم، به اتفاق مادرم همراه با قافله ای به عزم زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به طرف كربلا حركت كردیم و البته من در راه، خیلی به مادرم خدمت می كردم. مدتی در كربلا بودیم و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سایر عتبات مقدسه را نیز زیارت كردیم و در پایان، برای آخرین مرتبه به عنوان زیارت وداع به كربلا بازگشتیم.

از طرف رئیس قافله ابلاغ شد كه فردا عازم حركت باشیم و آن شب هم شب جمعه بود. به مادرم خبر دادم تا برای زیارت وداع برویم، لكن مادرم قبول نكرد و گفت: الان خسته هستیم. چند ساعتی استراحت می كنیم و سپس در هنگام سحر، به زیارت مشرف می شویم. من هم رضایت مادرم را ترجیح دادم و خوابیدم. هنگام سحر از خواب بیدار شدم و متأسفانه دیدم كارم خراب شده و جنب شده ام! با عجله ی زیادی به عزم غسل كردن، به طرف حمام رفتم، اما در حمام بسته بود! به حمام دیگری رفتم و آن هم باز نبود!

خلاصه به هر كجا رفتم، در حمام برویم باز نشد و بالاخره با ناراحتی فوق العاده ای به صحن مطهر روانه شدم و دیدم همراهان قافله ی ما، همه به زیارت وداع مشغول هستند. به اندازه ای غم و اندوه مرا فراگرفت كه نمی توانم توصیف نمایم! از روی تأسف و نارحتی، چندان به پشت دست خود زدم كه دستم مجروح شد! سپس با حالت بیچاركی و اضطرار، پشت پنجره آمدم.

ناگهان چشمم افتاد به جمال دل آرای حضرت سیدالشهداء علیه السلام در حالی كه ایشان از بالای ضریح مطهر، آهسته به طرف من می آمدند! نگاه محبت آمیزی به من فرمودند، و دست محبت به صورتم كشیدند و فرمودند: سید نورالدین! خیلی


ناراحتی؟! برو غسل كن! تا به حمام برسی، حمام باز می شود!

ناگهان به خود آمدم و دیدم از آقا خبری نیست! با كمال عجله به طرف حمام روانه شدم و دیدم تازه حمامی می خواهد، درب حمام را باز كند. با كمال شوق غسل كردم و سپس به زیارت وداع موفق شدم. [1] .


[1] كرامات الحسينية ج 2، ص 162 به نقل از زندگاني عشق ص 226.